مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
زرق و برق سفرۀ شاهانه میخواهم چه کار؟ اشک چشمم هست آب و دانه میخواهم چه کار؟ اولین شرط سلوک عاشقی آواره گیست از ازل دربه درم کاشانه میخواهم چکار؟ چشمهای من که با خواب سحر بیگانهاند قصۀ شمع و گل و پروانه میخواهم چکار؟ گـیـسوی آشفتهام دارد نشان از عاشـقی زلف خود بر باد دادم، شانه میخواهم چه کار؟ من خراب بـاده نه؛ بلکه خـراب ساقیام در غیاب حضرتش میخانه میخواهم چه کار؟ آنقدر دیـوانهام امشب که از فرط جـنون از قدح سر میکشم، پیمانه میخواهم چه کار؟ مست کرده شهر را عطر خوش پیراهنش انـبـیـا و اولـیـاء چـشم انتـظـار دیـدنـش مرتضی با دست خود آئینه قرآن میبرد فاطمه گهواره را در زیر ایـوان میبرد شـور و شـادی طـلـوع آفـتـاب هـاشـمی غصه و غم را ز دلهای پریشان میبرد با دو تا خورشید روی گونههایش دیدنیست آبـرویی را که از مـاه فـروزان میبـرد جامهاش را انبـیا در باغ جنت دوخـتـند حور عبا، عمامهاش را نیز غلمان میبرد بوسه بر قنداقهاش عیسی بن مریم میزند مرهم از خاک رهش موسیبن عمران میبرد با وجود یوسف زهـرا یقـیـناً بعد از این یوسف کنعـانیان زیره به کرمان میبرد افتخاری شد نصیب قوم سلمان بیگمان مادرش دارد عروس از خاک ایران میبرد سـفـرۀ سـوری پـیـمـبر با عـلی انداخـته هرکسی که میرسد رزق فراوان میبرد هر که هرچه هدیه آورده به یمن مقدمش با دعـای فاطـمه دارد دو چندان میبرد حـاتم طایی برای شام خود سر میرسد از مـیـان سـفـرۀ آقـای مـا نـان مـیبـرد بیقرارم مثل آن موری که روی دوش خود تکـهای ران ملـخ نـزد سلـیـمان میبـرد خلق میخوانند کـشتی نجات عـالم است هرچه که بنویسم از خوبی این آقا کم است در زمین و آسمانها صحبت آقای ماست نوبـتی باشد اگـر هم نـوبت آقـای ماست مادر از آغوش خود او را زمین نگذاشته حضرت زهرا خودش در خدمت آقای ماست رحـمـةالله است مـثـل رحـمـةلـلـعـالـمین خلق و خوی مصطفی در سیرت آقای ماست در شجاعت در شهامت رونوشت حیدر است لشگری محو وقار و شوکت آقای ماست فطـرس بیبـال و پر هم به امیـدی آمده پشت در چشم انتظار رأفت آقای ماست روز میلادش جهنم را خدا خاموش کرد این ترحم این تـفـضل بابت آقای ماست ارمـنـیها و کـلیـمیها به او دل دادهانـد دلبری از هرکسی خاصیت آقای ماست نام صاحبخانه را بر درب خانه حک کنند جـنّـتی که گفته قرآن جنّت آقـای ماست بهـتر از اینکه دوای درد ما را میدهد؟ بهتر از اینکه شفا در تربت آقای ماست؟ لقمههای نانش از این رو به آن رو میکند چه اثـرها در غـذای هـیأت آقای ماست پیش پایمان همیشه این و آن پا میشوند اینهمه ارج و مقام از برکت آقای ماست ما بدی هم که کنیم او باز خوبی میکند باز خوبی میکند این خصلت آقای ماست آن که کارش از طفولیت فقط بخشیدن است شافع فردای محشر حضرت آقای ماست میکـشد پـای مرا آخر به سـوی کـربـلا بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا بر مشامم میرسد عطری که خیلی آشناست آری آری به گمانم عطر سیب کربلاست از عراق و غزه و بحرین اگر که بگذریم کربلای دیگری در خاک سوریه به پاست قـتـلگـاه دیگـری آنـجـا تـدارک دیـدهانـد شاهد این ادعا سرهای روی نیزههاست باز هم درد اسارت، باز هم مـظلـومیت ریسمانهایی به دست بچههای مرتضاست چه پـسرهایی که از دیروز بیبابا شدند چه پدرهایی که روی دوششان شال عزاست به تمام خـیرهسـرهای زمین فهـمانـدهاند هم دمشق از آن ما، هم زینبیه مال ماست "کلنا عـباسک" تنها به این معـناست که شیعۀ حـیدر شهـید راه نامـوس خـداست با دعای فاطمه شیعه حسینی مذهب است نوکر ارباب قطعاً پیش مرگ زینب است |